ترنم های یک زن

ساخت وبلاگ
 از هر غروب که گذشتم،

تویی و یک کلبه

تکه نانی و شراب

شومینه و یک بستر

 

 و تمام!

نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۵ساعت 12:14 توسط نسرین|

ترنم های یک زن...
ما را در سایت ترنم های یک زن دنبال می کنید

برچسب : رویای,محال, نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 111 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:05

گریه نمی کنم، خاری به چشمم فرو رفته!   آه نمی کشم، نفس کم آورده ام!   دلتنگ تو نیستم، باز یکشنبه هست...   همین!   نوشته شده در یکشنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۵ساعت 2:7 توسط نسرین| ترنم های یک زن...
ما را در سایت ترنم های یک زن دنبال می کنید

برچسب : بهانه,های,تعطیل, نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 141 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:05

از یکشنبه ها بیزارم از بیکسی بیزارم از این تنهایی بی دریغ.................   از این بغض بزرگ دارم خفه می شوم و هیچکس نیست هیچکس هیچکس اگر کسی هم که از راه برسد، شبحی بیش نیست که مدام برای دلخوشی حرف می زند و به دل نشستن موقت... ترا امیدوار می کند... اما حقیقت اینست که او هم یک سراب بزرگ بیشتر نیست نیست نیست! فریادم را می شنوی؟ البته که نه... هیچکس اینجا نیست خانه ی من همیشه خالیست... خانه ی من پر از بیکسی ست   نوشته شده در یکشنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۵ساعت 11:43 توسط نسرین| ترنم های یک زن...
ما را در سایت ترنم های یک زن دنبال می کنید

برچسب : ولی,خالی, نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 121 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:05

جای پای گریه را که پاک کنم، تو رسیده ای سر کوچه! شاخه گلی از باغچه ی همسایه می چینی، لبخند به لب آن را بو می کشی و به سویم می آیی... یادم باشد  در خانه را باز بگذارم تا دیرتر نشود...   نوشته شده در دوشنبه هجدهم بهمن ۱۳۹۵ساعت 1:14 توسط نسرین| ترنم های یک زن...
ما را در سایت ترنم های یک زن دنبال می کنید

برچسب : بیتاب, نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 107 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:05

امروز بود که مادرم به منتهای درد من رسید...  اشتباهی که خیالش را نداشت. دردی که نمی خواست. باری که توانش را نداشت. و جُرمی که هرگز در خیال پاسخش نبود...   نوشته شده در پنجشنبه دهم فروردین ۱۳۹۶ساعت 12:13 توسط نسرین ترنم های یک زن...
ما را در سایت ترنم های یک زن دنبال می کنید

برچسب : دردی, نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 124 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:05

باران می بارد، پنجره ها را باز می کنم و دیوار حیاط را که با یاس ها پوشیده شده اند تماشا می کنم... یاد مادرم می افتم که هر روز صبح به سراغ درخت می رفت تا قبل از خورشید به یاس ها سلام کند... یادش بخیر با همان چادر نماز گلدار و آن جانماز سفید که همیشه پر گل بود تا زمانی که او رفت و درخت یاس خانه آبی شد...       نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 15:27 توسط نسرین| ترنم های یک زن...
ما را در سایت ترنم های یک زن دنبال می کنید

برچسب : وقتی,یاس,خانه,آبی, نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 129 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:05

بدون تو

دفتر شعرم

سفیدِ سفید...

 

با تشکر از هانی خوبم

 

ترنم های یک زن...
ما را در سایت ترنم های یک زن دنبال می کنید

برچسب : شعرهایم, نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 116 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:05

سال هاست رفته ای اما هنوز صدای پایت در خانه ی سرم می پیچد   داری دیوانه ام می کنی، یک دقیقه آرام بگیر تا ببینم کجا ایستاده ای؟     نوشته شده در جمعه دوم تیر ۱۳۹۶ساعت 13:28 توسط نسرین| ترنم های یک زن...
ما را در سایت ترنم های یک زن دنبال می کنید

برچسب : تکلیف, نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 116 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:05

خورشید

بادبادک دخترکی ست

که در باد ایستاده

و منتظر باران است

تا رنگین کمان را نقاشی کند...

 

نوشته شده در جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۶ساعت 17:25 توسط نسرین|

ترنم های یک زن...
ما را در سایت ترنم های یک زن دنبال می کنید

برچسب : تصویر, نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 127 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:05

خدا

پشت کلاه کودکی

قایم شده 

و به آدم های روی زمین

می خندد

 

ترنم های یک زن...
ما را در سایت ترنم های یک زن دنبال می کنید

برچسب : بازی, نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 130 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:05